خدایا...
گاهی دلم که از همه جا میبرد . دلم که تنگ میشود.
نگاهم را خیره آسمان میکنم و در پس ابر ها دنبالت میگردم.
آنقدر با هم حرف میزنیم که نفهمم اشک است یا باران که روی گونه هایم می غلتد.
بار قلبم رها میشود در اعماق نا کجا و در آیینه خودم را پیدا نمیکنم.
آنوقت تو می آیی...
رخنه میکنی در تمام زخم هایم
در تمام تنهایی هایم
اشک هایم را پاک میکنم
میخندم و میخندم و میخندم
حالا دیگر مشکلی نیست که مشکل باشد
?